دلگیر نیستم از سرنوشت ، این سرنوشت بود که تو را به من داد.

تو یک حادثه نیستی ، رویای شیرینی در باور من هستی.
عاشق شدنم اتفاق نبود ، همان رویای شیرین بود ،که به حقیقت پیوست.
آن رویا خاطره نشد ، بهانه ای شد برای، با تو عاشقانه زیستن.
میگویند اگر این بهانه نبود ، باز هم عاشقت می ماندم؟
آری ،دوباره به خواب عاشقانه میرفتم تا رویای شیرین با تو بودن را ببینم.
آن لحظه که سخن میگویی ، میتوان از حرفهای شیرینت شعری ساخت به رنگ عشق، اینبار دیگر دلگیر نیستم از سرنوشت ، این سرنوشت بود که تو را به من داد.
بگو از عشق برایم ، ای رویای شیرینم ، کمی با من درد دل کن عزیزم.
دلم میخواهد در این لحظه صدای تو را بشنوم تا به اوج احساسات برسم و برایت بنویسم شعری عاشقانه.
تو یک شعر تازه ای که هر کس با شنیدن آن ، پرواز میکند به بلندای آسمان.
اینک که خواب نیستم ، و به عشق تو نفس میکشم ، تو بخواب ، تا من برایت لالایی بگویم ، تو گوش کن تا شعری که به عشق تو سرودم را بخوانم.
حالا تو به رویاها برو ، ببین آنجا تو زیباترین رویای منی.

 

  

ببین من عاشق را …ببین که چگونه عاشقانه در پی تو هستم.
ببین که چگونه شب و روز به یاد تو هستم و تنها آرزویم رسیدن به تو است.
ببین که تنهاتر از من هیچ تنهایی نیست ، مرا باور کن ، تنها تویی در قلب تنهایم.
این قلب تنها ، لحظه به لحظه به یاد تو هست.
ببین مرا که از همه عاشقترم ، عاشق تو و آن قلب مهربانت .
از همه دیوانه تر منم ، این منم که دلم میخواهد و آرزو دارم تو برای من باشی .
دلم میخواهد تا ابد برای من باشی و تنها عشق جاودانه ام باشی .
در میان اینهمه عاشقان لحظه ای نیز به من نگاه کن .
یک لحظه به من نگاه کن تا ببینی از همگان مجنون ترم.
مجنون تو ، مجنون آن چشمهای زیبایت ، دیوانه آن قلب پاکت!
بیا با هم عاشقترین باشیم ، در میان همگان صادق ترین باشیم.
ببین من دلشکسته را که شب و روزم یاد تو و ذکر نام تو است.
مرا باور کن ، این عشق مرا گرچه حقیر است ولی باور کن.
باور کن که همین عشق حقیر ، پاکترین و واقعی ترین عشق روی زمین است.
با اینکه میدانم نگاهت به سوی کسی دیگر است ، بیا و لحظه ای نیز نگاه به من کن.
نگاه کن تا بفهمی عاشق واقعی کیست !
او که تو را از همه بیشتر دوست دارد و تنها آرزویش رسیدن به تو است منم.
او که رسیدن به تو را برابر با خوشبختی میبیند منم .
او که میخواهد بعد از رسیدن به تو دنیا را به نامت کن منم .
این منم که عاشقم ، لحظه ای به من عاشق نظری بینداز .
به خدا خیلی دوستت دارم و یک لحظه نیز طاقت ندارم قلبت برای کسی دیگر باشد.
آرزو دارم آن قلب مهربان و پاکت برای منی باشد که تو تنها آرزویش هستی .
فقط یک بار بگو که برای منی ،تا یک عمر احساس خوشبختی کنم .
فقط یک لحظه برای من باش ، تا یک عمر امیدوارانه و عاشقانه به عشق تو زندگی کنم.
باور داشته باش که خیلی دوستت دارم ، تنها کافیست لحظه ای مرا باور کنی.
بیا با من باش تا غروب زندگی ام به پایان برسد و سپیده عشق در قلبم طلوع کند.
بیا با من باش تا سپیده آخر … لحظه ای که میفهمی از عشقت  مرده ام. 

 

 

 

 

چه زیباست حضور تو ، چه گرم است وجود تو.
آرزوی من حضور تواست ، نیاز من گرمی وجود تواست!
من به این عشق نیاز دارم و به این امید زنده ام.
اگر نفس میکشم به امید بودن تو است که هنوز هم جان دارم .
چه زیباست این زندگی آنگاه که تنها نیازم تو باشی  و تنها آرزویم  با تو بودن باشد.
این وجود سردم که از تنهایی یخ زده است به گرمای وجود تو نیاز دارد پس بیا با حضورت به من و این قلب بی طاقت آرامش بده.
من به این احساس می نازم ، به تو خواهم رسید ، دیگر خودم را نمی بازم.
وجود تو ، این حضور پر مهر تو ،  لحظه های زیبای عاشقی را رویایی کرده است.
اگر عشق زیباست ، تمام زیبایی عشق در وجود تو نهفته است.
اگر من عاشقم ، به عشق بودن تو است که حال و هوایم اینگونه است.
من به گرمای وجود تو نیاز دارم ، تنها به تو و آن قلب پاکت احساس دارم .
بیا و با حضورت  با آن وجود گرمت به من گرمای عشق بده ، من تنها به عشق تو نیاز دارم.
بیا و در دل قلبی که مثل کوه یخ زده است بتاب ای خورشید همیشه تابانم .
من به عشق غروب ، همچو یک بی قرار به انتظار طلوعت دل خوشم و از لحظه غروب تا انتظار طلوعت با گرمی وجودت زنده ام.



  


  

 

 

 

 

  
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد